آیا میتوان با فقر پاریس را دوست داشت
-
- 49,00 kr
-
- 49,00 kr
Publisher Description
وقتی قطار به تونل رسید، در تاریکی تونل و کوپهی تاریک، آرامآرام، تکهتکهي گذشتهام را به یاد آوردم؛ دلیلش را هم نمیدانستم. در کوپه من تنها بودم. کودکیام در شهرستان حومهی پاریس، همهی روزها در زیر درختان انگور، شبها سرفههای مدام پدرم که با رادیوی کهنهاش خبرهای جنگ را میشنید، بیماریهای بیعلاج مادرم که ناشی از فقر و زحمات طاقتفرسای روزانه بود، آتش گرفتن و سوختن پدرم در دکهی چوبی ایستگاه راهآهن شهرمان، آسمان پر از ابر که برای من غمآور بود، صدای زنان همراه با شیون که هر شب از شوهران کارگرشان مظلومانه در حضور کودکانشان کتک میخوردند و ضجه میزدند، مادرم سراسیمه میرفت که آنان را از دست شوهرشان نجات دهد و زخمهای مداوم آنان را مداوا کند و به بچههاشان که شاهد کتک خوردن مادرهایشان بودند شکلات بدهد.