شهر سوخته
Publisher Description
اینجا شهر سوخته است
مردمان این شهر را سوزاندهاند، میدانی آنان خود خویشتن را سوزاندند، آری در آن روزگارانی که ندایی زمین و آسمان را درنوردید آنان مسکوت ماندند و از آن تبعیت کردند، آخر از دیربازی آنان را آموخته بودند بدین خاموشی
حال که ندای دردآلود خشم از خیابانها به گوش میرسد، حال که رنج را فدیه به مردم میدهند، حال که این بیداد داد آنان شده است
حال آنچه به طول این سالیان کاشتند را درو میکنند
این بذر همان دورترها است
همان دانه از نفرت که به دل اینان کاشتند را امروز بارور میبینند
دلم با هوای آلوده اینان نیست، دلم از روزگار اینان دور و سالیان است که از آنان دورماندهام
مرا با هوای آنان چه کار
اینان انقلاب را به آیین انقلاب به پیش بردند، تنها هدف غایی در برابر همان انقلاب بود، چیزی فراتر از آن را استدعا نکردند
آری اینان استدعا کردند، حق خویش را اداعه کردند، بر آسمان چنگ زدند و بر خاک نشستند تا آنچه آرزو دارند را از والاتری فدیه گیرند، اینان حق را از آن محقان دیدند و در تمنای آن به خاک نشستند
شهرم سوخته است، بر دیوارهایش نقش خون رنگ بسته و هیچ از آزادی به میدان آن نیست
حال مدام میبافند، میدان اسارت را میدان آزادی نام مینهند، به واژگان میآویزند و در تمنای آزادی دل در گروی کلمات بستهاند
ما را با اینان چه کار، ما را با آزادی اینان چه کار؟
آزادی اینان به قیمت اسارت ما تمام خواهد شد
چگونه این قوم به حج رفته در طواف اسارت برآمدند، چگونه عقل را زایل کردند و بر ادعا چنگ انداختند، نوشتهها را آتش زدند و به قول فراخواندند،
قول میداد، پیشتری خوانده بود، از او دورترها خوانده بودند و ایوای که در تمنا آزادی به اسارت چنگ انداختند
خاطرت هست، از حق رأی زنان گفت
پاسخ قبلهی عالم در ماه آنان چه بود؟
بر این حق خوانده شده تمرد کرد و فریاد وامصیبتا سر داد
او نداده بود که پادشاهش بر آسمان این حدیث مجمل را از کمی پیشتر خوانده بود
چرا نخواندند؟
چرا ندانستند؟
چرا تا بدینسان غریبهاند این قوم از خواندن و دانستن
اینان همه چیزدانان جهاناند