بهار از دیوارها گذشته بود
-
- 55,00 kr
-
- 55,00 kr
Publisher Description
دو پاراگراف از کتاب:
شبها، دیوارها نمایانتر میشدند. شهر با تمام سایه ـ روشنهایش، پشت دیوارها قایم میشد. در این هنگام، من پرده را كنار میزدم و پنجره را تا نصفه باز میكردم تا بهتر ببینم و چشمانم را تا دورترین ستاره، [آه! آن ستارهی سرخ] پرواز دهم. اگر مییافتمش، تمام شب، بدون پلك زدن به آن خیره میشدم تا یك آن هم كه شده، دیوارها را فراموش كنم و در آن ستاره نفسی بكشم.
ستاره گاهی دیر میآمد، گاهی كمی دیرتر، ولی چشمان من همیشه زودتر از او به میعاد میشتافت. چقدر آن ستاره به سوراخهایی كه روی پرده ایجاد كرده بودم، شباهت داشت. هر شب كار من این بود. ستاره میگریست و من ارغوان اشكهایش را مینوشیدم بعد همانطور كه خیره خیره نگاه میكردم، پلكهایم روی هم میافتاد و خوابی ناخواسته مرا از دیدن ستاره و آسمان میگسست. من میخواستم آنطرف ستاره را ببینم ولی خواب با دیوارهایش میآمد و چشمان مرا به شلاق میبست و میسوزاند بعد در چشمخانه حبس میكرد.