آخرین حرف خزان آخرین حرف خزان

آخرین حرف خزا‪ن‬

Utgivarens beskrivning

توضیحی از سوی شاعر: در این سروده ‌ها سختی طاقت ‌فرسای «ماندن» و همسایه‌ی ناگزیر زاغ و زغن بودن از یكسو، و از سوی دیگر میل به پرواز در آن آبی‌ های بی‌کرانه را می توان دید. فضای دلگیر و شكوه‌آمیز غزل‌ها مربوط به سال های اختناق است. این فضا با وصل دوباره ‌ام به اردوی انقلاب و پیکار برای آزادی، به كلی در هم شكست.
در سالهای در بدری و بی پناهی‌، گاه برای یافتن سرپناهی كه بتوان شب را در آن به صبح رساند‌، مانند دیگر یاران آواره ‌ام‌، باید مشکلاتی عدیده حل می‌كردم. با خواندن سفرنامه‌ی ناصرخسرو، گویی دوباره تمام وقایعی که بر او گذشته بود،‌ برایم تداعی شد همه چیز بوی خون و خیانت می داد. خمینی طینت ضد ‌بشری خود را بارز نموده و به اعتماد خلق ضربه‌یی جدی زده بود. علاوه بر دستگاه شكنجه و كشتار‌، جنگی خانمان‌سوز نیز در جریان بود و از جان كودكان سوختبار می‌طلبید. در این اوضاع و احوال طبعا قطع بودن از سازمان رزم انقلاب‌، مزید بر علت می‌شد.
سالوس و ریاكاری رو به افزایش زاهدان دروغین و شكم‌خمرگان عمامه به سر؛ سوء استفاده از نام دین و قرآن برای توجیه جنایت؛ در شیشه كردن خون جوانان، سنگسار‌، حلق آویز، قطع دست و پا، درآوردن چشم و نیز جار روزانه‌ی شقاوت در كوچه‌ها، سبب شده بود تا مشابهت زیادی بین دوران خودمان و قرنی كه حافظ و نسیمی در آن می زیستند، احساس كنم. شاید از این رهگذر بود كه بزرگان عرفان را بیشتر شناختم و به آنان متمایل شدم زیرا آنان نیز با زاهدان ریایی عصر خود درستیزی آشتی ناپذیر بودهاند.
اگر چه در همان اوان می‌خواستم از تكرار سخن قدما بپرهیزم؛ اما به دلیل تازه‌كار بودن در سرایش شعر‌، به میزان زیادی زیر نفوذ معنوی آنان بودم و این از خلال غزل‌ها پیداست؛ و نخواستم‌، دست به تركیب اصلی آنها ببرم. اگر تعریف امروز از شعر را در آن زمان می‌داشتم، غزل‌هایی که می‌خوانید سراپا دگرگون می‌شد. شاید شما نظرتان چیز دیگری باشد ولی من به دستكاری شعر مطلقا باور ندارم و این كار را كار صرافان می دانم. شعر مانند قطعاتی پرتاب شده از آتشفشانی گدازان است، پس از متبلور شدن و سرد گشتن دیگر نمی‌توان در آن دست برد؛ چون نه شاعر در وضعیت قبلی سرودن شعر است و نه آتشفشان، در حال گدازه ‌افشانی.
در پایان اعتراف می‌كنم كه نخست كراهت داشتم‌، این مجموعه را به عنوان شعر به حساب آورده یا گرد آوری كنم‌، ولی این كار را كردم؛ به خاطر این كه معتقدم شعر تا لحظات آخر عمر سراینده‌ باید در حال نو به نوشدن و دگرگونی باشد و این پایانی ندارد.
هر شعر پدیده یی نسبی است. مهم‌، رفتن است و رفتن و باز هم رفتن‌، آینده به خوبی در مورد همه كس و همه چیز قضاوت خواهد كرد. تلخی‌، خامی و تكراری بودن زبانم را برمن ببخشید.

برگ كاهم در رهت ای تند باد!
من چه می دانم‌، كجا خواهم فتاد

GENRE
Skönlitteratur
UTGIVEN
2019
19 februari
SPRÅK
FA
Persiska
LÄNGD
47
Sidor
UTGIVARE
علیرضا خالو کاکایی
STORLEK
263
KB
بهار از دیوارها گذشته بود بهار از دیوارها گذشته بود
2019
سایه ها و باد سایه ها و باد
2019
سفر تا اعماق آینه سفر تا اعماق آینه
2019
چامه های فصل خاکستر چامه های فصل خاکستر
2019
آنان که با منند بیایند ـ جلد ۳ آنان که با منند بیایند ـ جلد ۳
2019
آبی ترین و سفر آبی ترین و سفر
2019
Me, Rain and a Hired Taxi Me, Rain and a Hired Taxi
2014
رویای درون رویای درون
2018
Persian Excursion Persian Excursion
2012
‎⁨قلعه حیوانات⁩ ‎⁨قلعه حیوانات⁩
2019
یوگای خرد و فرزانگی یوگای خرد و فرزانگی
2020
‎⁨⁨فروشگاه خودکشی⁩⁩ ‎⁨⁨فروشگاه خودکشی⁩⁩
2020